اندر حوادث شهریور ومهر ماه سال 95

سلام دختر عزیزم

قربون شیرین زبونیات باز اومدم برات بنویسم از خاطراتت .....از شیرینیات

قربون "ل" گفتنت به جای کلمه " ر"

قربون سوال پیچ کردنت و چلا چلا گفتنت

قربون بانک سوالات ذهنت که تمومی نداره عزیزم ....

عزیزم چقدر خوشحالم که عروسکی مثل تو دارم.........

گلم حوادث اواخر مرداد وشهریور ومهر رو همراه با تصویر برات بازگو میکنم این یه عکس از عروسکم روزی که رفته بودیم به قول خودش دیدن نی نی بهاره

منزل عمه سیمین جوون

اواخر مرداد رفتیم باغ عمه سیمین ....

واما عکسهاش وشیطونیای گلکم...

ولی انصافا به قول خودت استخل خیلی خوش گذشت

آب بازی تو مهد که من این عکس رو از پشت شیشه اتاق اقای بیگی اینا گرفتم...

گلکم اینم چند تا عکس از روز اول مهد کودک.................

این عکس دست چپی سوین لطفی "سوین لففی" هستش که هاله جووون میگه عشق رهاس وهر از گاهی میچلونش.....

جااااااااانم عزیزم چه دورانیه دوران کودکی..........

اینم از تولد آیلین وریحانه تومهد ..........

اینم از عکس روز عید قربانت..........

واما عزیزم روز سوم مهر ماه چندروز مونده به محرم حاجی بابا رفت پیش خدا ومارو با خاطراتش تنها گذاشت........

دخترم توهم که من فکر میکردم چیزی از مرگ نمدونی وتصویر ذهنی نداری برای اینکه احساس کردم  هنوز زوده در مورد واقعیت مرگ باهات حرف بزنم یا از جواب سوالات طفره میرفتم یا میگفتم رفته بیمارستان بستری شده

ولی شب موقع رفتن وقتی اعلامیه خدا بیامرز رو ...رو دیوار کوچه دیدی برگشتی گفتی " مامان خدا حاجی بابا رو بمیره" یعنی به اصطلاح خدا حاجی  بابارو کشته

جاااااااااانم عزیزم دلم ریش ریش شد .....

البته این روزها حال وروز عزیز هم خوش نبود وچیزی از فوت حاجی بابا بهش نگفتیم....

اینم چند تا عکس متفرقه از دخترم.........

داری گوش میکنی ببنی صدای سرود از کجا میاد.......