رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
پیوندعشق ماپیوندعشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

رها سفید برفی مامان وبابا

عسلم دراین روزها............

1393/7/15 22:24
نویسنده : مامانی
467 بازدید
اشتراک گذاری

ماه مامان حالا که فرصتی شد تا بیام از کارهای جدیدت واین روزات حرف بزنم 15 مهرماهه وتو درست سه روزه که چهارده ماهت تموم شده ووارد پانزدهمین ماه زندگیت شدی .......

عروسکم بهتره بدونی همزمان با این روزها ششمین مرواریدت که سومین دندان فک پایینته جوونه زده وصاحب 6 مرواریدی...........

گلکم ششمین مرواریدت مبارک ...........

نازمامان خیلی شیطون وشلوغ شدی وصد البته خواستنی تر .....

الان هم لالا کردی وگرنه از سروکولم بالا میرفتنی ومجال تایپ نمیدادی............

عسلم این روزها چندکارجدید یاد گرفتی ..........

الان دیگه تقریبا مفهوم تمام جملات رو میفهمی وهرکاری ازت میخوام انجام میدی............

مثلا وقتی میگم برو الووووووووو رو بیاری میری دسته گوشی رو ورمیداری ومیاری ویا اگه بگم چیزی رو بده به بابا میری پیدا میکنی وتحویل بابا میدی.............

حتی همه افراد رو به اسم میشناسی ولی نمیتونی اسمشونو اداء کنی .................

دایره لغاتت نسبتا محدوده وشامل اینهاست ............

بابا..............مامان جون....................باباجون ..............آخ...................نه....................گاگا..............دی دی..............اوف....................پوف.................قوقو

وقتی میگم چیزی و تکرار کن اصلا تکرار نمیکنی وهمه این کلمات رو هم هراز گاهی به میل خودت به زبون میاری.بوس

دستهای کوچولوتو مشت میکنی

چشم .....گوش......دهان ........دماغ ......پا وسرتو بلدی ومیشناسی..........

اونروز داشتم پوشکتو عوض میکردم که برای امتحان گفتم رهاجون دستاتو بذار سرت

تو هم فوری دو دستتو بردی گذاشتی رو سرت خیلی غافلگیر شدم چون تااون زمون چنین چیزی یادت نداده بودم وفکر نمیکردم دست وسرتو خوب میشناسی وعلاوه بر اون مفهوم جمله منو ..هزار افرین دخمل باهوش خودم ...........

وقتی چیزی میخوای چون بلد نیستی حرف بزنی پشت سرهم کلمه"آ.....آ.........آ....آ" رو تکرار میکنی واینجوری خواستتو میرسونی ..........

جدیدا خیلی دادمیکشی اول نگران بودم ولی بعد تویه مقاله خوندم که تابتونی جمله بندی کنی ویا خواسستتو به زبون بیاری طبیعیه.............

خیلی به مامان جون وابسته ای وبیچاره رو از کارو زندگی انداختی ...........

وقتی از سر کار میام مدام میچسبی به پاهام وازم میخوای که بغلت کنم ..............

به توپهات شوت میزنی ولی هنوز بلد نیستی حلقه های حلقه هوشتو به ترتیب بندازی ..............

خلاصه حسابی ناز شدی ومهربون .....

قربونت برم رهاسی مامان ببخش اگه زیاد نمیتونم واست وقت بذارم ..............

باااااااااااااای تابعد ........محبتمحبتمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه فروغ
16 مهر 93 13:32
هزار ماشاا.. به این رهای باهوش بوس به روی ماهت
مامانی
پاسخ
شیرین کام باشی عمه جووووووووونم..........
elnaz
21 آذر 93 11:07
Slm golam vebe zibaii dari Khoshhal misham be ma ham sar bezani
مامانی
پاسخ