بیست وشش ماهگیت مبارک شیرینم ..........
زود بزرگ نشو مادر..........
کودکیت را بی حساب میخواهم ودر پناهش جوانیم را
زود بزرگ نشو فرزندم
قهقهه بزن ....جیغ بکش ...بچگی کن ولی زود بزرگ نشو
آن سوی سن وسال خبری نیست کودکی کن از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم ........بزرگ که شدی از نگاه دلقک ها گریه ات میگیرد میدانم........
گل من اینروزها پیشرفتهای خوبی داشتی همه خواسته هاتو تو جملات بسیار شیرین اداء میکنی ....
بیست وپنج تا کلمه انگلیسی یاد گرفتی
سه تا شکل هندسی " مربع ...دایره ....مربع " رو میشناسی
فعلا دارم باهات رنگها وشمارش اعداد رو کارمیکنم.
در ضمن حدود هشت روزه داریم تلاش میکنیم که از پوشک بگیریمت البته با یاری مامان جون .....
اینم از عکسهای دخترم .....
عزیز مامان چون خیلی عاشق شهر بازی هستی دو ماه مرداد وشهریور رو بردیمت یه مهد اطراف محل کارم که هم یه فرجه باشه برای مامان جون وهم فرصتی باشه برای عسلم که بیشتر بازی کنه وبا جند کودک مثل خودش آشنا بشه ....روزهای اول زیاد آسون ازم جدا نمیشدی اینجاش برام دردناک بود برای همینم نه تو وبلاگت تا حال ازش یادی کرده بودم نه دلم میخواست تو اون شرایط ازت عکس بگیرم ولی آخرین روز که رفتم بیارمت چند تا ازت عکس گرفتم که واست به یادگار میذارم ناز مامان اسم مربیت نرگس ویکیشم سپیده بود که تو بهش سفیده میگفتی ...خیلی هم دوستشون داشتی .....
مراسم هانیه که روز عید قربان بود ..........
هنر افرینی دخترم با نوتللا..........
سفر به ماکو نهم مهر ماه نودو چهار ...
عکسی که به پیشنهاد خودت گرفتیم ...........
"عکس بگیرم باهاش"
خرید پاییزی برای دخترم .....مبارکت باشه عسلم.............
اینم جیگر خاله ارمیا جووووونم............