اولین ختم وعاقبت آن:
دردونه مامان متاسفانه جمعه هفته پیش بابابزرگ هلیا جون به رحمت خدارفت وسط هفته یعنی دوشنبه باهم رفتیم مسجدواسه مراسم ختم ............ خوشگل مامان ازصدای عزاداری که پخش میشد خیلی ترسید بالاخره من هم فراررو برقرار ترجیح دادم وبرگشتم خونه توراه برگشت بغلم لالاکردی اونم چه لالایی یه لالایی خیلی دنج وطولانی شیرروهم چنان هول هولکی خوردی که احساس کردم بیشترگریت به خاطر گرسنگی بود عاشق اون چهره معصومتم وقتی میخوابی بهترازفرشته هایی .... ...
نویسنده :
مامانی
21:04