گلبرگم سیزده ماهگیت مبارک.....................
دختر نازم .............
لطیفتر از گلبرگم ............
سیزده ماهگیت وشکفتن پنجمین مرواریدت مبارک..........
عزیزکم حالا که مینویسم نشستی بغلم وشیطونی میکنی گرمای تنت چه به دلم میشینه مامان قربونت بره که اینقدر معصوم ودوست داشتنی هستی ...........
جیگرم دیروز یه کار خطرناک انجام دادی که یادش جیگرمو آتیش میزنه ..........
خوشگلم بابا سرماخوردگیشو به تو هم داده ولی بدتر از اون دیروز که از سر کار برگشتم برای اینکه کنارت باشم وتو هم گریه نکنی چوب لباس رو برداشتم آوردم پیش تو که لباسامو بندازم بذارم تو کمد داشتم لباسامو مرتب میکردم که یهو دیدم جیغ کشیدی تا سرمو بلند کردم دیدم اون سر قلاب مانند چوب لباس رو کردی دهنت هی میکشی که بیرون بیاد سریع تا خودم اقدام کردم دیدم وااااااای خدا مرگم بده لعنتی رفته تو کف دهانت ودهانت پراز خونه عرق به تنم نشست یک لحظه موندم ولی وقتی دیدم تو داری گریه میکنی واونو برخلاف جهتش بیرون میکشی خودم دست به کار شدم وبا مصیبت درش اوردم خیلی روز بدی بود ........
گرفتمت بغلم وسریع دویندمت پایین ..........
خلاصه ...........نمیدونم احساسموچطور بیان کنم وچطور بگم که چی کشیدم ولی عزیز دل مامان از این به بعد بیشتر حواسم بهت میشه که دیگه همچین اتفاق ناجوری نیفته انشااله...................
گلکم خیلی بلا شدی اینم شاهکار دو روز قبل از اون اتفاقه..........با رژلب من چه اثری آفریدی خودشم جلو چشمم ببین چقدر ماهرانه رژرو از کیفم کش رفتی که متوجه نشده بودم .........
عزیز مامان حالا که سیزده ماهت تموم شده حسابی خوردنی شدی زیاد بلد نیستی کلمه اداء کنی ولی درهم برهم یه چیزهای میگی تنها کلمه ای که خیلی خوب میگی وخوب هم مفهومشو میدونی کلمه " دی دی " هستش
وااای از روزی که بابایی بخواد لباس تنش کنه یا من چادر سرم کنم خودتو میکشی ومیچسبی به پاهامون ومدام کلمه دی دی رو تکرار میکنی..........
گلم حلقه هوشت رو خوب یاد گرفتی وقشنگ همه حلقه ها رو میندازی ولی نه به ترتیب .......
از اواسط ماه دوازدهم کار کردن با جعبه پازل و یه پازل دیگه رو باهات شروع کردم فعلا فقط یاد گرفتی اونا رو به هم بریزی ......
وقتی دستاتو برای جمع کردن اشکال پازل کم میاری پازلهارو میذاری زیر گردنت .........فکر کن فدات بشم من که اینقدر باهوشی.............
رهاجونم این موارد رو با هم کار میکنیم ....
عزیزدلم حالا که سیزده ماهته ............
خوب بلدی از پله ها بالا بری ولی برای پایین رفتن نمیتونی ......
سه مورد از اعضای بدنت " چشم..دماغ و دهانتو " میشناسی
خیلی به من ومامان جون وابسته ای مدام میچسبی بهمون .....
به دستشویی رفتن حساسیت داری وقتی یکیمون میریم چنان گریه میکنی که گویی گوشتتو بریدن ...
عاشق آب بازی هستی فکر میکنم حموم بهترین محله برات ..............
امان از باز کردن کابینتها.......خیلی کارای خطرناک میکنی ............
خیلی جست وخیزهای خطرناک انجام میدی وقتی هم میرم سرکار همش دلنگرانتم همیشه صبحها واسه سلامتی خانواده بالاخص تو آیه الکرسی میخونم..............
همش تو این فکرم که تو هم یه روز یه خانم بشی مثل آیلین ............
انشاله دختر نازم خیلی دوستت دارم خییییییییییییییییلی .