رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
پیوندعشق ماپیوندعشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

رها سفید برفی مامان وبابا

دوواقعه مهم اردیبهشت ماه واسه عروسکم..........

1395/3/2 20:14
نویسنده : مامانی
292 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک سفیدم از اول اردیبشهت ماه شمارو میبرم مهد کودک .........

در انتخاب مهد کودکت خیلی تلاش کردم واز آنجاییکه سال قبل دو ماه بردمت مهد کودک ...... که نزدیکه ادارمونه وچندان راضی نبودم وچون مهد کودک ادارمون عوض شده وبه مدیریت خانم ایرانی خیلی سر وسامان گرفته امسال بردمت اونجا که هم بیشتر بتونم بهت سربزنم وهم اینکه شما زیاد احساس غریبی نکنی ومن کنارت باشم .

خلاصه اولین روزها کمی بی تابی میکردی وموقع جداشدن با گریه وزاری جدا میشدی گریهگریهگریهاین روال تقریبا یک هفته ادامه داشت تا اینکه به خاله آرزو عادت کردی وبی سر وصدا مامان رو ترک میکردی .....

الان خیلی مهد رو دوست داری وحسابی با دوستهات بازی میکنی وسرت گرم میشه شیطونک من...........بوسبوسبوس

گلم بیشترین  هدفم از مهد آموزش وارد شدن به اجتماع وبرقراری ارتباط با همنوعانت بود

وبنا به فرموده دکتر هلاکویی که میگه قبل از دو سال ودیرتراز سه سالگی  رفتن به مهد رو اغاز نکنیم برای همین صلاح دیدم که این تغییر رو از اردبهشت امسال اغاز کنم...........

البته عزیزم تصمیم داشتم که از اول اردیبهشت یه پروژه دیگر رو هم به اجرا بذارم که اونم " از پوشک گرفتنت " بود

ولی به علت اینکه با محیط مهد غریبه بودی اندکی به تعویق انداختم وروز شانزده وهفده اردیبهشت که روز پنجشنبه وجمعه بود وتعطیل این پروژه رو اغاز کردم..........

عزیزم البته من یک بار در مهر ماه سال 94 زمانی که بیست وشش ماهه بودی بودی یکبار استارت زده بودم وطی سه جهار روز چون دیدم زیاد همکاری نمیکنی وامادگی نداری توقف در عملیات اجرا زدم واین امر را به اوایل سال بعد وزمانی که هوا نسبتا گرم بشه موکول کردم

گلم در این اغاز خیلی کارها باهات کردم وخیلی تشویقها ولی زیاد نتیجه نگرفتم

تشویقهام عبارت بود از چسبادن برچسب به در ودیوار دستشویی .....قایم کردن اسباب بازی دلخواهت ودادن آنها بعد از هر بار جبش کردن .....

فوت کردن دستکشهای شستشوت وخیلی کارهای دیگه ........

در مرحله دیگه یعنی اردیبهشت امسال ماشااله هزار ماشاله چنان عرض دو روز راه افتادی که زیاد نیاز به این کارها نبود ...

اصلا شورت مخصوص اموزشهات رو نپوشیدی وخوشت نیومد

روز اول هر بیست دقیقه یا هر نیم ساعت میبردمت دستشویی بدین ترتیب که خودت نمیگفتی که جیش داری

وهر سری که جیش میکردی با کلی تشویق وهوراااا دستشویی رو ترک میکردیم ...وچسباندن برچسب نیز جز لاینفک کارمون بود

ولی روز دوم یعنی روز جمعه تو اون جمله ای که به نظر من خیلی رویایی میومدرو به زبون آوردری" مامان من جیش دارم"محبتمحبتمحبت

الهی به قربون اون زبون شیرینت بوسبوسبوس

الان که حول وحوش پونزده روزه از پوشک گرفتمت دو بار فقط خونمونو کثیف کردی وهربار با کمک خودت شستیم وبهت گفتم که ببین اگه خونمون جیش کنی خونمون کثیف ومیکروب میشه وباید با هزار زحمت تمیزش کنیم ..........

خلاصه گل دختر مامان الان دیگه پوشک نمیپوشه وحتی ظهرها موقع خواب وصبحها هم پوشکش خشکه خشکه......

عزیزدلم خیلی خوشحالم که این مرحله رو به یاری خدا وتوفیق خدای مهربون بدون استرس وهیچ گونه زور وبه یاری هم وبا موفقیت پشت سر گذاشتیم .

عزیزم انشااله موفقیتهای بعدی

خلاصه در پایان سه وسه ماهگیت  باااااااااااااااااااای پوشک...........بای بایبای بایبای بای

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)