عکسهایی از ماه پانزدهم عسلم:
عزیزم ببخش که با تاخیر اومدم آخه چندروزه مریض بودی سرم گرم اون بود یادمه یه سری که نه ماهت بود این شکلی مریض شدی تاجایی که میخواستیم سفر کربلامونو کنسل کنیم یه بارم الان ...البته من خیلی حواسم بهت هست ولی دکتر گفت یه بیماری ویروسیه که از هوای الوده مبتلا شده خلاصه شب اول 39 درجه تب داشتی .باعرض معذرت اسهال لعنتی هم که مشکل رو دوچندان کرده بود بعدش هم طبق معمول ادرار سوختگی پاهات عذابم داد ..........حالا بریم سر اصل مطلب :
یه روز بابایی وایسان ومن وشما رفتیم لاله پارک موقع رفتن تو ماشین لالا کرده بودی ....
اینم چند تاعکس داخل پاساژ .............
حسابی برای خودت کیف کردی ..........
دختر توت فرنگی مامان:
اوایل مهرماه داشتیم میرفتیم سرعین که ناهاررو رفتیم رستوران وحید تو هم داری به غذای مامانی ناخنک میزنی:
عکس بالایی داری با اهنگ همیشگی "آ اآ آ" دوربین رو ازم میخوای
اینجا یکی از درها باز شد کوچولوی من داره نقش انتظامات رو بازی میکنه.......
رها جونم نی نی لباست کو؟
قربون اون جابجا کردن عینکت با جوراب یه لنگت:
عاشق اون لپهای سفید وگردتم ............
قربونت برم که وقتی میگم یا حسین شروع میکنی به سینه زدن وگفتن "یا اوسن"
رهای من محرم سال 92:
محرم سال 93:
عسلم این میز تحریر رو یه روز بابایی رفته بود بیرون خوشش اومده واست خریده وتو هم چون طرز استفادشو بلد نیستی یعنی بهتره بگم از همونجا که الان بالاشی با کله رفتی زمین ..خوب شد رو سرامیک نیافتادی
با اجازه قند عسلم جمعش کردم انشاله حوالی سه سالگی میارم که روش بشینی نقاشی بکشی ..........