رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
پیوندعشق ماپیوندعشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

رها سفید برفی مامان وبابا

اندر حوادث شهریور ومهر ماه سال 95

سلام دختر عزیزم قربون شیرین زبونیات باز اومدم برات بنویسم از خاطراتت .....از شیرینیات قربون "ل" گفتنت به جای کلمه " ر" قربون سوال پیچ کردنت و چلا چلا گفتنت قربون بانک سوالات ذهنت که تمومی نداره عزیزم .... عزیزم چقدر خوشحالم که عروسکی مثل تو دارم......... گلم حوادث اواخر مرداد وشهریور ومهر رو همراه با تصویر برات بازگو میکنم این یه عکس از عروسکم روزی که رفته بودیم به قول خودش دیدن نی نی بهاره منزل عمه سیمین جوون اواخر مرداد رفتیم باغ عمه سیمین .... واما عکسهاش وشیطونیای گلکم... ولی انصافا به قول خودت استخل خیلی...
26 مهر 1395

سومین تولد دخترم وسومین سالگرد ازدواجمان وروز دختر

تو امدی وخدا خواست دخترم باشی وبهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی خداااا به من خندید واستخاره زدم گفت که کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی تو آمدی که اگر روز گارمن بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس میرقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی وخدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز اخرم باشی ..... دختر عزیز تر از جانم سومین سال شکفتنت مبارک.......... عزیز دلم هرسال دوازده مردا دمصادف با سالگرد ازدواج مانیز هست وما این روز را مضاعف جشن میگیریم عزیزم امسال خیلی دوست داشتی که تولدت رو تو مهد کدوک وکنا...
15 مرداد 1395

پل معلق مشکین:

عسلم ما به اتفاق مامان جون 9 مرداد سال نود وپنج یه سر به پل معلق مشکین رفتیم که خیلی جالب بود وواسمون خوش گذشت .......... گلم هر چه قدر من توصیف کنم قابل درک نیست باید خودت تجربش کنی ولی امیدوارم با دیدن عکسهاش یه چیزهایی دستگیرت بشه........ البیته بعد از طی مسیر پل اون سر پل یه آش دوغ بسیار خوشمزه خوردیم وسوار کالسکه شدیم که خیلی خوشت اومده بود ......... البته با اینکه چله تابستون بود ولی بارون میبارید وهوا حسابی خنک بود ..... فندق من البته درسته که میگن دختر بچه در حوالی سه سالگی شیرین زبونترین وقتشه... تو مهد همه دعا وشعرهارو خیلی قشنگ یاد گرفتی وچنان شیرین وبامزه میخونی که آدم هو...
15 مرداد 1395