رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
پیوندعشق ماپیوندعشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

رها سفید برفی مامان وبابا

ایام محرم ورهاکوچولوی شیطون..

خوشگلم این روزا شیطونیات بیشترشده و سروصدات زیادتر حالا علاوه بر آآآآ ای ای ای هم میکنی من نمیدونم این چه مدل حرف زدنه ... آفرین دخترم که سه الی چهارتا ازمکعباتو روی هم میچینی واز به هم زدنشون بیشتراز چیدنشون لذت میبری کلمات جدیدی یاد گرفتی وقتی میگم بگو عمو میگی "عم" وبه نرم میگی"نر"  وقتی میخوای به چیزی دست بزنی انگشت اشارتو بالا میاری و میگی "اَ" حالا دیگه همه عضوای بدنتو میشناسی...تازگیام وقتی بهت میگم دست راستت کو دست راستت ومیاری بالا ولی هنوز دست چپتو یادت ندادم... هر شب صدای دسته های عزاداری میاد ولی رهای نازم هنوز این چیزا حالیش نیست جدیدأ دخترخاله آیسان بهت سینه زدن یادداده تا میگیم رها س...
8 آبان 1393

ایام محرم تسلیت باد...

عالم همه محو گل رخسار حسین است ذرات جهان در عجب از کاره حسین است دانی ک چرا خانه ی حق گشته سیه پوش یعنی ک خدای تو عزا دار حسین است... ...
8 آبان 1393

عکسهایی از ماه چهاردهم دخترم:

گل مامان همونطور که عاشق میوه های آبدار مثل هندوانه وخربزس عاشق آب بازی هم هست ...... دخترم مگر از گرسنگی بمیره تاسیب یا موز بخوره ولی به هندوانه هیچوقت نه نمیگه .............. رها وآب بازی : بله خونه خالس دیگه هرکاری دلت میخواااد بکن ............... قاشقمو شستم من.............. وقتی رها از باباجونش میخواد که ببرتش تراس واسه تماشای گربه ها دستشو مثل بابا جون میگیره وتکون تکون میده ومیگه قوقو    قوقو اینجاهم باباجون ادای رهاسی رو در میاره ............ قربون این شکل خوابیدنت برم که سرما هم خورده بودی .......... اینجا به قول رها داریم میریم &...
22 مهر 1393

کودک شیرینم........

کودک شیرینم روزت مبارک.............. چه کنم که روز جهانی کودک تنها چهره تورا در ذهنم تداعی میکند............ برای من کودک یعنی رها وشاید این خیلی خودخواهانه باشد دست خودم نیست عاشق تک تک لحظه هاتم حتی لحظه هایی که بیقراری .............. ...
17 مهر 1393

عسلم دراین روزها............

م اه مامان حالا که فرصتی شد تا بیام از کارهای جدیدت واین روزات حرف بزنم 15 مهرماهه وتو درست سه روزه که چهارده ماهت تموم شده ووارد پانزدهمین ماه زندگیت شدی ....... عروسکم بهتره بدونی همزمان با این روزها ششمین مرواریدت که سومین دندان فک پایینته جوونه زده وصاحب 6 مرواریدی........... گلکم ششمین مرواریدت مبارک ........... نازمامان خیلی شیطون وشلوغ شدی وصد البته خواستنی تر ..... الان هم لالا کردی وگرنه از سروکولم بالا میرفتنی ومجال تایپ نمیدادی............ عسلم این روزها چندکارجدید یاد گرفتی .......... الان دیگه تقریبا مفهوم تمام جملات رو میفهمی وهرکاری ازت میخوام انجام میدی............ مثلا وقتی میگم برو الووووو...
15 مهر 1393

عید قربان مبارک...

سربلندی ابراهیم ، آرامش اسماعیل، امیدواری هاجر، عطر عرفه و برکت عید قربان را برای شما آرزومندم زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه ی زمزم عید سعید قربان همایون باد . . . ...
13 مهر 1393

نفسم چهارده ماهگیت مبارک.....

ماه پیش خدایه فرشته رو ازآسمون انداخت تو بغل مامان زهرا...وای که چقدر ذوق داشتیم...هم من هم بابایی داوود.. خدایا ممنون که این فرشته رو به مادادی... حالا رها کوچولوی من ماهه که باماست وباگرمای وجودش به ما آرامش میده... خدایا شکرت بابت این نعمت بزرگی که به من دادی... نعمت مادربودن...اینکه بیشترازخودت نگران یه فرشته کوچولو باشی که توزندگیت پاکترینه... اینکه بزرگ شدنشو...حرکاتشو ...شیرین کاریاشو ببینی و ذوق کنی... رهای نازم جدیدأ یه کارم به بقیه شیرین کاریات اضافه شده... یه نیگابه اطرافت میکنی بببینی کسی حواسش به تو هست یانه بعد میری بااحتیاط تمام که مبادا واقعأسرت به دیواربخوره سرتو نزدیک دیوار میکنی بعددستتو میگیری ب...
12 مهر 1393

یه اولین:

عروسکم : قربون شیطونیات برم که بهم فرصت نمیده بیام سراغ به روز کردن وبت ..... امروز یکم مهرماه برای اولین بار با مامانی وبابایی طعم کارمند بودن رو چشیدی.............. امروز تشییع جنازه پسر عمه امیر آقا بود وقرار بود مامان جون بره وادی رحمت .. واسه همین صبح عزیز دلم رو بردیم خونه خاله لیلا...... البته قرار شده بود اگه خواب بودی مامان جون موقع رفتن ببرتت ولی از آنجایی که صبح زود بیدار شده وصدای "دی   دی    دی    دی"سر داده بودی خودمون بردیمت.... ظهر هم خاله نفیسه رفت سراغت با آیسان جون اومدین خونه.. واااااااااااای که چقدر دلم واست تنگ شده بود الانم که دارم مینویسم فعلا ت...
1 مهر 1393

سفرنامه شمال :

گلکم ما سه روز بعداز برگزاری اولین تولدت به اتفاق مامان جون یه سفر شمال داشتیم ........... گل نازم ما این سفر رو از مسیر خلخال .اسالم شروع وبا مسیر چالوس ..قم وتهران به پایان بردیم .............. واما شرح سفرمون همراه با تصویر .......... صبحانه روز اولمون تو جاده مشکین با فرشته کوچولو........... واما موضوع کنفرانس امروز:.............. تاب بازی با بابایی: پارک جنگلی مشکین............... فوران محبت این پدر ودختر.............. شب تو اسالم .............اگه بگم از دیوار راست بالا میری سخنی به گزاف نگفته ام......... شب اول تو اسالم موندیم ویه خونه موقتی گرفتیم آخه هتل  خودمون تو رامسر ...
14 شهريور 1393